برگزیدهها
بیشترین بازدید
چهار دهه جنایت
اولینرویایی ارتش شاهنشاهی با ارتش عراق
دادرسApril 08, 2020
اولین رویارویي شما با ارتش عراق چگونه بود؟ بفرمایید که چگونه از یک افسر معمولی به یکي از قهرمانان ملی تبدیل شدید؟
در سال ۱۳۵۲ اتفاق افتاد. ماجرا از آنجا شروع شد که فرماندار وقت مهران یا دهلران، گویا برای شکار آهو به مناطق مرزی میرود که ماشین فرماندار حین تعقیب آهو و بدون توجه به حدود مرزی چند کیلومتری وارد مرز عراق میشود. البته این ادعای مسئولان عراقی بود. خلاصه صیاد خود صید شد و نیروهای مرزبانی عراق فرماندار را بازداشت کرده و با خود به یکی از پاسگاههای مزری میبرند. موضوع سریعاً به مسئولان استان گزارش و تصمیم بر آن میشود یگانی از ارتش برای آزادی فرماندار وارد عمل شود. از جانب فرمانده وقت لشگر ۹۲ زرهی اهواز به گروهان یک از گردان ۵ از تیپ ۲ زرهی دزفول (که در آن زمان من با درجه سروانی فرمانده آن بودم) مأموریت داده شد که با محاصره پاسگاههای ربوط عراق سریعاً نسبت به آزاد نمودن فرماندار مزبور اقدام نمایم. لذا مشخصاً به همراه ۳ دسته از گروهان مسلح به توپ ۱۰۶ برقآسا پاسگاه عراقی را محاصره نمودیم. نیروهای عراقی با برافراشتن پرچم سفید مذاکره را خواستار شدند. یادم هست که به مترجم عرب همراه گفتم به فرمانده عراقی بگو اگر مسئول بازداشت شده را آزاد نکنی با همین توپها تا دیواری از پاسگاهتان سرپا هست دستور آتش را متوقف نمیکنیم، فرمانده عراقی مرد خوبی به نظر میرسید با آرامش به من گفت ما قصد جنگ نداریم. اجازه بدهید از مقامات بالا کسب اجازه کنم. نهایتاً بلافاصله فرماندار به اسارت گرفته شده را تحویل ما دادند. فرمانده لشگر پس از بازدید منطقه در برخوردی که با هم داشتیم از این موضوع خوشحال بود و احساس غرور میکرد. این ماجرا باعث ارتباط من با ماجرای بزرگ دیگری شد.
چند وقت پس از آن ماجرا، ارتش عراق در یک یورش سهمگین چند تپه در منطقه مهران را به تصرف درآورده بود (حفاظت آن به گروهانی از لشگر ۸۱ کرمانشاه واگذار شده بود) هنگامی که نیروهای عراقی تپههای مهران را به تصرف خود درآورده بودند از سوی فرمانده لشگر ۹۲ مأموریت باز پسگیری تپههای مذکور به تیپ ۲ زرهی محول شد. فرمانده تیپ گروهانی را به فرماندهی سروان ترابی مأمور انجام این امر کرد. سرلشگر جعفریان فرمانده وقت لشگر ۹۲ با فرمانده تیپ دزفول تماس میگیرد و از وی میپرسد که فرمانده گروهان چه کسی است؟ پاسخ میدهند: سروان ترابی. فرمانده لشگر میگوید سریعاً گروهان مذکور را برگردان و مأموریت را به همان گروهان که افسر(سروان) لّر فرمانده است واگذار کن! لذا من به همراه پرسنل گروهان یکم به منطقه عازم شدیم. این بار عراق خیلی جدی وارد مخاصمه شده بود و پس از تصرف ارتفاعات، با سیم خاردار منطقه را محصور و مینگذاری کرده و با احداث سنگر سعی در تثبیت موقعیت خود در منطقه بود. واقعیت موضوع خبر از یک رویارویي جدی بین ارتش ما با عراق میداد. اما ظاهراً ايران نمیخواست پرستیژ خود را به عنوان یک ابرقدرت منطقهای خراب کند. به این خاطر فرماندهان ارتش بنا نداشتند به صورت علنی به این گستاخی صدام که در آن موقع معاون حسنالبکر بود پاسخ دهند. به این خاطر ما با لباسهای فرم ژاندارمری وارد عمل شدیم. هر چند این یک فرصت بزرگی برای من و همرزمانم بود ولی از طرفی شکست در این عملیات دادگاه نظامی و احتمالاً مجازات اعدام را به دنبال داشت. خلاصه میدانستم در نهایت مسئولیت همه چیز بر دوش من خواهد افتاد. جسارتی به خرج داده و رو در روی فرمانده ژاندرمری وقت که یک سرگرد بود ایستاده و گفتم من نقشه و برنامه خودم را دارم و میخواهم کلیهی مسئولیت عملیات را بر عهده داشته باشم. یادم هست که سرگرد فرمانده مرزی که حمایت فرمانده لشگر از من را دید، عاجزانه در گوشم گفت اگر موفق نشوی، خودم سر همین تپهها اعدامت میکنم!
پس از بررسی منطقه و تمامی جوانب و حمل ادوات جنگی شامل ۶ قبضه توپهای ۱۰۶، بیست قبضه خمپارهاندازهای ۱۲۰ و سلاحهای دیگر چون موشک تاو و تیربار غیره با مشقت فراوان توسط قاطر از ارتفاعات(کوه کولک) مشرف به منطقه کنجانچم که منتهی به تپههای اشغالی توسط عراق بود بردیم. نیروهای ما شامل یک گروهان و ۳۰ چریک محلی بودند. یکی دو ماهی این نقل و انتقال ادوات وقت برد. ظرف ۴۸ ساعت در حالی که خود شخصاً هدایت و تیراندازی توپ ۱۰۶ را در دست داشتم پس از عبور از میدان مین و گلولهباران شدید دو تپه ۳۰۳ و ۳۰۴ که به دلیل وجود سنگرهای چوبی و مهمات سوخت موجود در آنجا، تپهها گویی زنده زنده در آتش میسوختند. حدود ساعت ۲ بعداز ظهر ما آمادهی حمله برای تصرف تپه ۲۰۲ بودیم که از طرف عراق برای پشتیبانی نیروهای درگیر حدوداً یک تیپ میخواست وارد معرکه شود با توجه به مسلط بودن موقعیت ما به دشت رو به رو در سمت عراق در ساعت ۲ بعد از ظهر دستور حمله برای گرفتن آخرین تپه را دادم. نبرد آنقدر در هم پیچیده شد که کار به نارنجکاندازی رسید. حدود دو ساعت تپه ۲۰۲ هم آزاد شد. عراقیها مجبور به فرار شدند. حدود ۴۰ نفر کشتههای عراق بود که اجساد آنان را حمعآوری کردیم. دسته آخر هم چند ساعتی شهر زرباتیه را گلوله باران کردند تا درس عبرتي برای آنان باشد. عراق بلافاصله به سازمان ملل شکایت کرد که ارتش ایران به شهرهای مرزی ما تعرض کرده و به توپ بسته است. با توجه به شکایت عراق نیروهای سازمان ملل چند هفته بعد جهت بازدید از منطقه آمدند و دستگاه دیپلماسی ایران مدعی درگیری نیروهای ژاندارمری(پاسگاههای مرزی) با نیروهای عراقی بود. قائله آن طور که پیشبینی شد پیش رفت و عراق نتوانست طرفی از این ماجرا در افکار عمومی جهان به بندد ولی در این بین حق ما به عنوان ارتشی ضایع شد و به جای درجه تشویقی یک نشان طلا (مدال) و مدال سپهسالار و ۲۱ هزار تومان پاداش نقدی دادند.
- بازدید: ۷۵
افزودن دیدگاه جدید