برگزیدهها
بیشترین بازدید
چهار دهه جنایت
جارِد دایموند
JaredDiam
- صیدنایا ، پایان دنیا
صیدنایا زندانی نظامی است که در ٣٠کیلومتری شمال دمشق قرار دارد. اگرچه دولت اسد، ٢٧ زندانی در سراسر کشور مخصوص مخالفان انقلاب سوریه داشت و در تمامی آنها شکنجه و مرگ رایج بود، اما آنها در قیاس با صیدنایا بهشت محسوب میشدند.
روایتها بسیار دردآور است
در حالیکه روسیه و جمهوری اسلامی بیشتر مدیریت جبهه نظامی را بر عهده داشتند، دولت بشار بر سرکوب غیرنظامیان و بازداشت آنها بسیار فعال بود تا درگیریها به سمت فاز نظامی هدایت شود.
نوشتهای مختصر از حوادث سوریه
از چند ماه بعد از شروع انقلاب سوریه زندانیان قبلی زندانها آزاد شدند، که بسیاری به گروههای تندرو اسلامی مسلح نظیر احرارشام و جیشالاسلام پیوستند. از ماه مِی ٢٠١١، صیدنایا به تدریج میزبان زندانیان جدیدی بود و به بازداشت شدگان اعتراضات علیه دولت بشار اختصاص پیدا کرد.
محلی که شکنجه تا سر حد مرگ امری عادی بود. زندانیان از تمام قشرهای جامعه بودند اما با گروه مشخصی رفتار خشنترین میشد: نظامیان جدا شده از ارتش، وکلا، روزنامهنگاران، و فعالان حرکت مسالمتآمیز. تخمین زده میشود روزانه ۵٠نفر و در کل ٧۵٪ زندانیان صیدنایا جان خود را از دست دادند.
زندانیان با غل و زنجیر و در ماشینهای ویژه وارد صیدنایا میشدند و از همان بدو ورود شکنجه آغاز میشد. گواهی یک شاهد حاکی از آن بود که در یک نوبت، از ١٠٠زندانی تازه ورود همان ابتدا ١۵ زندانی زیر شکنجه کشته شدند.
تا ٣٠زندانی در سلولهای کوچک حال داده میشدند. غذا بسیار محدود بود، حداکثر چند قاشق برنج و یک عدد زیتون در ٢۴ساعت. و گاهی به مدت چند روز هیچ غذایی پیدا نمیشد. تقریبا در تمامی مدت چشم زندانیان بسته بود و حق دیدن زندانبانان را نداشتند. خطا و دیدن سهوی آنها به معنای حکم مرگ بود.
زندانبانان در شکنجه زندانیان آزادی عمل کامل داشتند، که گاهی ۴بار در روز رخ میداد. ابزارهای متفاوتی نیز متداول بود: تسمه موتور تانک که در صورت برخورد با پوست بدن آن را جدا میکرد، کابلهای فلزی درهم تنیده شده، لولههای PVC معروف به اخضر ابراهیمی فرستاده سازمان ملل در سوریه.
در صیدنایا هدف شکنجه خود شکنجه بود و نه دریافت اطلاعات. زندانی میتوانست هر لحظه بدون دلیل زیر ضرب و شتم قرار بگیرد. خانوادهها هم با پرداخت رشوه فراوان شاید میتوانستند هر ۴ماه به مدت ٣دقیقه زندانی خود را ببینند، که در نگاه اول به دلیل بیماری و ضعف ممکن بود او را نشناسند.به دلیل وضع اسفبار، زندانیان چندان علاقهای به دیدار خانواده نداشتند و بعد از دیدار هم شکنجه میشدند. قبل از کنفرانس ژنو ٢ در ژانویه ٢٠١۴ کمی اوضاع بهبود یافت، اما بعد از شکست این مذاکرات شرایط بدتر از قبل شد.
در واقع هرگاه مخالفان اسد در جبهه نظامی پیروزیهایی به دست میآورند، بهای آن را زندانیان میپرداختند. هر صبح نگهبانان وارد سلولها شده و تعداد موشهای تازه مرده را میپرسیدند. غذا بسیار نادر بود و از جایی به بعد تعداد کشتهها در اثر گرسنگی از شکنجه پیشی گرفت.
در بیشتر موارد هم نگهبانان آب را روی زمین میریختند و زندانیان باید فورا لیس میزدند. آدمخواری نیز رایج بود. نظافت شخصی و بهداشت فردی بیمعنا بود و شیوع بیماریها بسیار رایج. پزشک زندان به قصاب معروف بود و زندانیان بیمار رغبتی به دیدار او نداشتند.
یک زندانی نجاتیافته شاهد بود پرستاری صورت مریضی را که درخواست مسکن میکرد، زیر ضربات پا خرد کرد. گاهی نیز از زندانیان خواسته میشد تا افراد نحیف را در برابر غذا به قتل برسانند. دعا و نیایش در صیدنایا ممنوع بود.
تخمین زده میشود در طی ناآرامیهای سوریه، دست کم ١٣٠هزار نفر توسط دولت بازداشت شدهاند. در حالیکه رفتار داععش با زندانیان پوشش رسانهای بیشتری داشته اما بیش از ٩٠٪ دستگیرهها توسط دمشق صورت گرفته.
تنها در یک مورد یک نظامی فراری از دمشق که به سزار معروف شده، عکس ۶٧٠٠ جسد را منتشر کرد.
بخشی از این نوشته از منبع زیر است که به خاطرات نجات یافتگان اختصاص دارد و تلخی آن گفتنی نیست.
- داستان سوریه
حافظ الاسد در سال ١٩٨٠ بعد از چند کودتا متوالی به قدرت رسید. دوست و همراهش از سال ۵٢ در مسیر قدرت مصطفی طلاس بود که وزیر دفاع و مشاور حافظ بود، و نقش کلیدی در سرکوب مخالفین داشت. از همان ابتدا روش حافظ سرکوب شدید هرگونه مخالفت بود.
سیاهترین روز حکومت حافظ در فوریه ١٩٨٢ حماة رقم خورد. مخالفین اسد در حما که بیشتر طرفدار اخوانالمسلمین و مسلح بودند ، مورد حمله گسترده ارتش سوریه قرار گرفتند. جدا از درگیری مسلحانه، بعد از اتمام فاز نظامی و ورود ارتش علویان به شهر، جنایتهای گستردهای رخ داد.
زنان و کودکان از کشتار در امان نبودند و زنها به کرات مورد تجاوز قرار گرفتند. غیرنظامیهای مرد که در خانهها مخفی بودند هم کشته شدند. تعدادی غیرنظامی با شعار حمایت از حافظ اجازه فرار پیدا کردند. بعد از غارت همه خانهها، قسمتی از شهر با بولدوزر کامل تخریب و همچنین ٨٨مسجد و ۵کلیسا هم منفجر شدند. چند ماه بعد که اهالی به شهر برگشتند، کودکانی که پدرانشان کشته شد بود به صف شده و باید در حمایت از حافظ شعار میدادند. هیچکس اجازه نداشت از واقعه خونین صحبت کنه و همه باید میپذیرفتند که کشتار توسط سنیهای مسلح انجام شده.
در حالیکه تعداد مجاهدین سنی مسلح چند صد نفر بودند، تعداد کشته ها دستکم ١٠٠٠٠ نفر بود (آمارهایی تا ۴٠٠٠٠ هم هست).
حنیف برادر حافظ برای به دست گرفتن قدرت کودتا کرد که موفق نبود. در نهایت با گرفتن ٢٠٠ میلیون دلار از حافظ، که قذافی تامین میکنه، سوریه رو ترک کرد.
پسر ارشد و جانشین حافظ، بصال بود. بصال و بشری فرزندان ارشد حافظ بسیار مورد توجه بودند. بشار اما خجالتی، درونگرا و غیراجتماعی بود و همیشه مورد تمسخر بصال قرار میگرفت. به طوری که بشار همیشه از بصال فراری بود.
بصال در ١٩٩۴ در حالیکه برای رسیدن به فرودگاه عجله داشت،با ماشینی که خودش رانندگی میکرد، تصادف میکنه و کشته میشه. این تصادف سرنوشت سوریه رو تغییر میده.
اگر مرگ برادر بزرگترش نبود شاید #بشار_الأسد زندگی آروم و خوبی میداشت. اما بعد مرگ بصال به دمشق فراخونده شد.
دوره ویژه نظامی برای بشار و آموزش فشرده سیاست برای بشار آغاز میشه.
پسر مصطفی طلاس، مناف، هم دوست صمیمی بشار میشه و همیشه همراهش هست.
سال ١٩٩٨ در یک مهمانی خصوصی در حالی که به حاضرین بشار دید بهتر و خوشبینانهای داشتند، در برابر سوالها در مورد اصلاحات جمله معروفی گفت: 'تنها راه حکومت بر این مردم این هست که سرشون رو زیر چکمههامون نگه داریم' حاضرین همونجا پی بردند که بشار درسها رو به خوبی یاد گرفته؛ و ادامه داد که برای حفظ حکومت، ترس عمومی از حکومت و روشهای اعمال اقتدار باید حفظ بشه در حالیکه اصلاحات و آزادی فقط در محدوده خط قرمز تعریف شده، وجود داشته باشه.
رفتار و خلقیات بشار به تدریج تغییر کرد و سرسختتر شد. در حالیکه در نوجوانی حتی از صحبت با دخترها امتناع میکرد، اما رابطه با دخترها یکی از فعالیتهای محبوبش بود. در واقع رابطه نه فقط به قصد ارضا جنسی، بلکه برای اعمال حس قدرت انجام میشد.
حافظ اسد در سالهای پایانی عمر خود حداکثر تلاش راه برای هموار شدن جانشینی بشار انجام داد و تمامی مخالفین احتمالی حذف شدند. در سال ٢٠٠٠ با مرگ حافظ اسد نوبت به حکمرانی بشار رسید. در ابتدا بشار قول اصلاحات داد که بعدها اعلام کرد منظورش فقط اصلاحات اجتماعی اقتصادی هست نه سیاسی.
حمله آمریکا به عراق، اتفاق خوبی برای دولت بشار بود چرا که صدام یک رقیب منطقهای جدی بود. اما نگرانی بشار و همچنین ایران حضور آمریکا در همسایگیشون بود. در ابتدا فرماندهان بعث عراق و پسران صدام به سوریه پناه آوردن. با فشار آمریکا بشار عذر عدی و قصی رو میخواد که برمیگردن عراق و کشته میشن. اما نظامیها میمونن و بشار هم بهشون اجازه میده در نزدیکی مرز عراق پایگاه داشته باشن.
مرز سوریه هم محل خوبی برای عبور مجاهدان به سوریه بود. تخمین زده میشه در سال ٢٠٠۴-٢٠٠۵، ٧۵٪ انتحاریها از طریق سوریه وارد عراق شدند.
در سال ٢٠٠٧ با فشار آمریکا، سوریه اعلام میکنه ١٢٠٠ تروریست رو بازداشت و در نزدیکی مرز عراق زندانی کرده.
بعد از ترور رفیق حریری و مشخص شدن نقش سوریه امیدهای غرب به بشار رنگ باخت و فشارها بیشتر شد. که باعث نزدیکی هر چه بیشتر سوریه و حزبالله و ایران شد.
اتفاق مهم بعدی جنگ ٢٠٠۶ حزبالله و اسراییل بود که سوریه حمایت زیادی از حزبالله کرد. بشار این جنگ رو پیروزی بزرگی برای خودش میدید که بالاخره از زیر سایه پدرش (که در جنگ ١٩٧٣ از اسراییل شکست خورده بود) میتونست خارج بشه. همکاریهای نظامی افزایش پیدا کرد،
▪️و در حضور قاسم سلیمانی و عماد مغنیه آموزش نیروهای ویژه و آزمایش موشک و سلاح گسترش پیدا کرد.
مافیای اقتصادی حول بشار هم در حال بلعیدن اقتصاد سوریه بود. تخمین زده میشه پسرخاله بشار عاطف نجیب، در ۶۵٪ اقتصاد سوریه سهم داشت.
در حالیکه آمار خود سوریه نشون میداد فقر و بیکاری ٣۵ و ٢۵ درصد هست اما بازارهای بزرگ و مراکز خرید رشد زیادی داشتن. تبعیض به سنیها هم افزایش پیدا کرده بود حتی بیشتر از دوران حافظ اسد.
بعد از شکلگیری جنبش سبز در ایران جوانان سوری حس اعتماد به نفس پیدا کردند و پی بردند که حتی در خاورمیانه هم اعتراض ممکن هست. همچنین شبکههای اجتماعی نقش بزرگی در هماهنگی و ترویج اعتراضات میتونه داشته باشه.
کمی بعد از شروع بهار عربی و در فوریه ٢٠١١، پنج نوجوان زیر ١۶ سال، در درعا به دلیل دیوار نوشتهای به مضمون 'دکتر، بعدی تویی' بازداشت شدن.
تلاشهای خانواده و بزرگان شهر برای آزادی بینتیجه بود. پاسخ مسئولین امنیتی بسیار توهینآمیز بود و گفتن اونها رو فراموش کنید. به تدریج اعتراضها بیشتر شد و در ٢٠مارچ دو نفر کشته شدن. بعد از مراسم خاکسپاری دو کشته، تعداد زیادی از معترضین در مسجد عمری در جنوب درعا تحصن کردند.
بعد از مذاکره و میانجیگری قرار شد با آزاد شدن آن چند نوجوان و تمامی بازداشتیهای روزهای اخیر، تحصن و اعتراضات تمام بشه. در همان شب، صدای تیراندازی از مسجد و اطرافش شنیده شد. مردم از بلندگوی مسجد میشنیدند که نیروهای امنیتی و لباس شخصیها به
متحصنین حمله کردند و در نهایت ٨نفر کشته و همگی معترضین بازداشت شدند. تبلیغات حکومتی با نمایشهای تلویزیونی در محکومیت معترضین همراه شد.
مناف از بشار میخواد که کمی اوضاع رو آرام و از خانواده کشته شدگان دلجویی کنه. اما بشار در سخنرانی در پارلمان ذرهای عقبنشینی یا ابراز
ناراحتی نمیکنه.و صریحا میگه حتی به قیمت جنگ، با مخالفان مبارزه میکنه. اعتراضات به دوما رسید، در روز اول ١٢نفر کشته میشن. اول مارچ٢٠١١، ١۵٠هزار نفر در خاکسپاری کشته شدگان شرکت میکنند. طی ده روز اول، حداقل ١٠٠نفر در نقاط مختلف سوریه کشته شدند.
١٨ آوریل تجمع بزرگ معترضین در میدان اصلی حمص شکل گرفت.از ساعت دوبامداد حمله نیروهای دولتی به معترضین آغاز شد وبه مدت ١ساعت تیراندازی و سرکوب شدید ادامه داشت.فرستادههای مناف که برای میانجیگری حاضر بودند به اشتباه دستگیر وبه بیمارستانهای ارتش منتقل شدند. بعد از آزادی،از شکنجه مصدومان به دست دکترها و پرستارها خبر دادند.
تلاشهای مناف بیشتر متمرکز بر میانجیگری و حفظ آرامش بود، اما ماهرالاسد برادر بشار و حافظ مخلوف پسرخاله بشار و همچنین دیگر اطرافیان بشار، همان روش حافظ در سرکوب کامل رو توصیه میکردند.
مناف دیدار بین هیئتهایی از بزرگان شهرهای مختلف با بشار رو ترتیب میده تا اوضاع آروم بشه.
در این دیدارها بشار قولهایی میده اما بعداً مناف پی برد که حاضرین در جلسه توسط مخابرات دستگیر و شکنجه میشن.
روز ٢١ آوریل با حداقل ١١٠ کشته مرگبارترین روز از آغاز اعتراضات بود. ٢٨ آوریل درعا تحت محاصره کامل ارتش قرار گرفت و طی دو هفته ٢٠٠ نفر کشته شدند.
۶٢ نفر هم از کسانی که از شهرهای اطراف قصد شکستن محاصره و رساندن مواد غذایی داشتند، کشته شدند. یکی از کشته شدگان که بسیار تاثیربرانگیز شد، حمزه الخطیب ١٣ ساله بود که در درعا دستگیر شد. بر پیکرش آثار شکنجه، سوختگی و گلوله دیده میشد و آلت تناسلیش بریده شده بود.
الرستان شهر مادری مناف هم، علیرغم قول بشار، مورد حمله قرار گرفت. در حماة میدان مرکزی شهر در تسخیر معترضین بود و حمعیتشون تا چند صدهزار نفر تخمین زده میشد. جولای ٢٠١١ نیروهای اسد بعد از ۵روز درگیری کنترل شهر حما رو بدست میگیرن. علی حبیب وزیر دفاع سوریه هم به دلیل عدم همکاری، بازداشت خونگی شد.
به تدریج جدا شدن از ارتش شدت گرفت و قطر با دادن قول پناهندگی از این افراد حمایت میکرد. مواردی هم ارتشیها با نیروهای مخابرات و لباس شخصیها درگیری پیدا کردند.
در جبهه سیاسی هم ایران و روسیه و حزبالله از دولت بشار حمایت میکردند.
نصرالله تهدید کرد در صورت تهدید خارجی به اسد، امنیت اسراییل به شدت به خطر میفته.
در راستای اصلاحات سیاسی، اسد وضعیت اضطراری که چند دهه در سوریه حاکم بود را پایان میده و بیش از ١٠٠٠ نفر از مجاهدینی که بعد از بازگشت از عراق بازداشت شده بودند رو آزاد میکنه.
این افراد، به هیچ وجه نگاه مسالمتآمیز نداشتند و در عراق هم آموزش نظامی دیده بودند. ارتباط این مجاهدین با گروهای مسلح داخل عراق (و با حذف گسترده لیبرالها و ملیگراهاو ...) اوضاع رو به تدریج تغییر داد.
بعد از دیدار سفیر و آمریکا و فرانسه از حماة،این امید وجود داشت که آمریکا همانند بنقاضی در لیبی دخالت کنه و جلوی حمله نظامی اسد رو بگیره. اما این اتفاق به دلایل متعدد نیفتاد، از جمله حمایت روسیه و وتوی هر گونه قطعنامه احتمالی. سفارت آمریکا و فرانسه هم در دمشق مورد حمله قرار گرفت.
در آگوست ٢٠١١ اوباما رسماً خواستار کنارهگیری بشار شد.
از اواخر ٢٠١١ در حمص بخشی از معترضین با مسلح شدن و پیوستن ارتشیهای جدا شده، ارتش آزاد را تشکیل دادند.
در همین زمان نیروهای اخوانالمسلمین با حمایت قطر و ترکیه به منابع مالی و تسلیحاتی دسترسی پیدا کردند.
سلاح و مجاهد از لیبی از طریق ترکیه وارد شمال سوریه شد.گروهی از مخابرات با سفر به تهران، با روشهای سرکوب مخالفان در فضای اینترنت و فیلترینگ آشنا شدند. (نقل از یکی از آنها که بعدها از رژیم سوریه جدا شد). مشاوران بشار که تصمیمات کلان رو میگرفتن یک حلقه محدود شامل ماهرالاسد، خانواده مخلوف و مشاوران ایرانی بود. کمکهای تسلیحاتی تهران به دمشق پیوسته جریان داشت و نصرالله هم به بشار اطمینان داد که چند دههزار نیروی حزبالله آماده ورود به نبرد هستند. در شورا امنیت روسیه و چین اجازه تصویب هیچ قطعنامهای رو علیه بشار نمیدادند
در ٣٠امین سالگرد کشتار حماة، حمله به منطقه باباعامر در نزدیکی حمص اتفاق افتاد که با کشته شدن چند صد نفر، مخالفان اسد عقبنشینی کردند. می ٢٠١٢، با حمله لباس شخصیها به حولة نزدیکی شهر تلدوة، ١٠٠نفر از جمله ٨۵ زن و کودک اعدام شدند. دولت، القاعده رو مقصر دونست اما بیشتر رسانهها شبیحة، نیروهای لباس شخصی طرفدار بشار، رو عامل حمله معرفی کردند.
مناف جولای ٢٠١٢ با همکاری فرانسه موفق شد سوریه رو ترک کنه و در پاریس به خانوادهاش ملحق شد. مدت کوتاهی بعد اعلام شد که عاصف داماد بشار به همراه وزیر دفاع دریک انفجار تروریستی در دمشق کشته شدن.
عاصف که مدتها در حاشیه قرار گرفته و در حال تهیه مقدمات خروج بود، میتوانست یکی از گزینههای دولت انتقالی بعد از بشار باشه. فاروغ الشرع معاون بشار که مدتها در حصر خانگی بود، اجازه پیدا کرد در ختم عاصف حاضر بشه.
تابستان ٢٠١٢ اسد کاملا در موضع ضعف قرار داشت،
ارتش از هم پاشیده بود و پایان کار برای خیلیها در دسترس. ورود نیروهای ایران و حزبالله و کمکهای مالی گسترده ایران کفه ترازو رو یکبار دیگه به سمت اسد سنگین کرد و مومنتومی که مخالفین پیدا کرده بودند مهار شد. قاسم سلیمانی نقش فعالتری پیدا کرد و حتی در روزی که عاصف ترور شد،در دمشق حضور داشت. سعید جلیلی فرستاده آیتالله خامنهای در دیدار با بشار تاکید کرد اتفاقات سوریه نه مساله داخلی بلکه مربوط به محور مقاومت هست.
حلب که در سال اول آرام بود، به تدریج با ورود فراریهای ارتش و آوارهها شکل دیگری به خود گرفت. در می ٢٠١١ احمد شرعا که اهل درعا بود
و به عنوان جهادی به عراق رفته بود و زندانی شده بود آزاد میشه. چند ماه بعد با بغدادی دیدار میکنه و در ابتدای ٢٠١٢ جبهه النصرة رو پایهگذاری کرد.این گروه موفقیتهای نظامی خوبی داشت و در سال ٢٠١٢ حدود ۴٠حمله استشهادی در سوریه انجام داد.
با افزایش بیرویه خونریزیهای دولت اسد با کمک همدستان شیعه، سنیهای سوریه انگیزه خوبی برای پیوستن به النصرة داشتن. در ابتدای ٢٠١٣، به علت اختلافات راهبردی النصرة از دولت اسلامی عراق جدا میشه. بغدادی نقشههای جاهطلبانهتری برای تشکیل دولت بزرگ شام و عراق داشت.
در بعد رسانهای هم دولت سوریه بسیار فعال بود. خبرنگاری خارجی با ورود به دمشق چهرهای آرام و عادی از شهر ارایه میدادند که گاهی بمبگذاریهای مخالفین مخصوصا النصرة باعث کشته شدن بیگناهان میشه. بشار هم در مصاحبهها همیشه آرام و مطمئن پاسخگوی سوالات بود.
برای مخاطبان عرب هم شبکه المیادین در لبنان با سرمایهگذاری سوریه و ایران تأسیس شد. همگی با روش 'اطلاعات غلط ' روسی در حال آلوده کردن اخبار بودند.
بعد از اینکه فرستاده سازمان ملل اختر رحیمی از بشار خواست تا زندانیان رو آزاد کنه، شکنجه ای به نام اختر رحیمی بین افسران مخابرات باب شد. لولهای که به سرش میخ وصل بود و با اون زندانیها رو میزدن، و میگفتن وقتی آزاد شدید به اختر بگید.
بیمارستان نظامی ۶٠١ ارتش که نزدیک کاخ بشار بود در واقع محل شکنجه بیماران بود. از مواد بیهوشی و ضدعفونی خبری نبود و هر مجروحی که میرفت دیگه برنمیگشت.
عزراییل و ابوشکوش (چکش) لقب دو تن از زندانیان معروف بود که در حال مستی بیماران رو برای شکنجه انتخاب میکردند. یک روش معروف دیگه شکنجه دولاب بود، زندانی رو فرو میکردن تو لاستیک و میزدن. اوایل ٢٠١٣، بشار شهرهای دیرالزور، حصکه و رقه به راحتی به داعش تحویل داد
و رقه با خروج نیروهای دولتی به سرعت سقوط کرد. چرا که فشار مخالفین تحت حمایت غرب از سمت حلب افزایش پیدا کرده بود.
در می ٢٠١٣، در حمله به کاروان نظامیان سوری ۶ نظامی توسط مخالفان کشته شدند. در پاسخ، نیروهای شبیحة با پشتیبانی ارتش به روستاهای البیضا و بنیاس که سنی نشین بودند، حمله کردند. در این حمله حداقل ٣٠٠ غیرنظامی به قتل رسیدند. تمامی اهالی فرار کردند و خانهها غارت و تخریب شد. بعد این واقعه، چند مفتی سنی حکم جهاد صادر کردند.
برای انتقام، یکی از سران داعش به نام ابوایمن العراقی، حمله و غارت روستاهای علوی نشین در لاذقیه رو ترتیب دادکه منجر به کشته شدن ١٩٠ نفر و اسارت ٢٠٠ نفر شد. تعدادی از نیروهای میانهرو مورد حمایت آمریکا هم مشارکت داشتند. علیرغم هشدار ساکنین از ١ماه قبل، دولت اقدام خاصی برای دفاع از منطقه نکرد.
از اواخر تابستان ٢٠١٢ تحرکات حکومت اسد به سمت بمبهای غیرمتعارف و شیمیایی آشکار شد.
بسام الحسن افسر مخابرات و ژنرال محمد جابر مسئول تهیه و مدیریت سلاحهای شیمیایی بودند، و توانایی آنها شامل گاز اعصاب، کلر، سارین و VX بود. اوباما در جمله معروفی سلاح شیمیایی رو خط قرمز خودش اعلام کرد که 'پاسخ بسیار شدید' در پی خواهد داشت.
در سحرگاه ٢١ آگوست ٢٠١٣، منطقه زمیلکا در غوطه شرقی که در محاصره نیروهای دولتی قرار داشت، مورد حمله وسیع شیمیایی قرار میگیره. بیش از ١۴٠٠ نفر شامل ۴۵٠ کودک کشته میشن (البته آمارها متفاوته) بازرسان سازمان ملل که همون روز در دمشق بودند اجازه ورود پیدا نمیکنند
چرا که بمباران شدید منطقه تا ۵ روز ادامه پیدا میکنه. بعد از بررسی، حمله با گاز سارین و کلر رو تایید میکنند. سوریه و روسیه به شدت تکذیب میکند و اون رو صحنه سازی مخالفین دونستن. فرانسه و آمریکا مصمم به پاسخ نظامی به بشار بودند. در حالیکه فرانسه آماده بود
تا ساعاتی دیگه مناطق مشخصی از دمشق رو هدف قرار بده، اوباما در تماس تلفنی اعلام میکنه که به تامل بیشتری نیاز هست ( دلیلش یک رشته توییت جدا میطلبه).
بشار هم به شدت تهدید کرد که در صورت حمله خارجی، اوضاع از کنترل خارج میشه و همه ضرر میکنن. چند روز بعد در نشست G8 در
روسیه،تصمیم بر این شد سوریه تمامی سلاحهای شیمیایی خودش رو منهدم کنه که دیگه تکرار نشه. از پاییز ٢٠١۴ به تدریج شرق سوریه در اختیار داعش و غرب سوریه در اختیار مخالفان و النصرة قرار گرفت.
دمشق به این نتیجه رسید که امکان کنترل کامل سوریه رو نداره و بدون درگیری مناطق زیادی در شرق رو به داعش تحویل داد. در حالیکه افسرها و درجه دارها به موقع شهر رو ترک میکردن، سربازان ارتش به دام داعش میفتادند. در پالمیرا، داعش ابتدا سربازها رو با لباس زیر در شهر چرخوند و همه رو اعدام کرد.
علیرغم درخواستهای مکرر مخالفان بشار، سلاحهای جنگی به ویژه ضدهوایی از طرف آمریکا به مخالفان داده نشد. کمکها محدود به ادوات غیرجنگی نظیر دوربین و ضدگلوله میشد.در حمص، ۶٠٠٠نفر به مدت ۶٠٠ روز تحت محاصره نیروهای تحت کنترل ایران بودند و بمباران هوایی پیوسته ادامه داشت.
بعد از مذاکره قرار شد غیر نظامیهها تحت نظارت سازمان ملل از منطقه خارج بشن.
افرادی که اجازه خروج پیدا کردن شبیه آدمهایی بودند که از غار اومده بودند، مریض و نحیف. از گرسنگی به خوردن گربه روی آورده بودند.به محض خروج زیر ضرب و شتم لباس شخصیها قرار گرفتند که با میانجیگری مامورین سازمان ملل رها شدند. مردها هم بعد مدتی مجبور به پیوستن به ارتش سوریه شدند.
کمکهای غذایی سازمان همگی در اختیار دولت قرار میگرفت که این هم وسیلهای برای فشار به مخالفین بود. در تابستان ٢٠١۴ در انتخابات ریاستجمهوری، بشار با ٨٨٪ آرا به پیروزی رسید. وی تحولات اخیر سوریه را افتادن نقاب آزادی و دموکراسی از چهره تروریستهای تندرو اعلام کرد.دولتش رو یک طرف و تروریستها رو در طرف دیگه نشون داد، همون روایتی که از ابتدا به دنبال تبلیغش بود. به اروپا هشدار داد که حمایتشون از مخالفان اسد، ممکنه به واقعه مشابه ٩/١١ منجر بشه.
در سال ٢٠١۵ مجموعه عکسی از کشتارها در زندانها و بیمارستانهای سوریه منتشر شد.
عکاس که به نام سزار معروف شد، در ارتش مسئول عکسبرداری از اجساد و بایگانی آنها بود و بعد از جدایی، عکسها رو منتشر کرد. یکی از مخوفترین زندانها، صیدنایا در شمال دمشق بود که طی ۴سال اول نا آرامیها تخمین زده میشه تا ١٣٠٠٠ نفر اعدام شدند. از بهار ٢٠١۵ با
مذاکرات ایران، حضور نظامی روسیه در دفاع از دولت بشار آغاز شد. و با نزدیک شدن به برجام، آمریکا علاقهای به افزایش تنش با ایران نداشت، و به نوعی سوریه را رها کرده و در اختیار روسیه قرار داده بود. به نیروهای میانهرو سوری که توسط آمریکا آموزش میدیدند گفته میشد که حق مبارزه با نیروهای دولتی را ندارند.
متحدین امریکا، قطر و عربستان هم هرگز به همگرایی و توافق نرسیدند.
از ابتدای ٢٠١۵ هم موج حملات تروریستی در اروپا به ویژه در فرانسه نگرانیها رو افزایش داد. بعد از حمله تروریستی به مرکز یهودیان در بروکسل نیروهای امنیتی انتظار حمله تروریستی رو داشتند.
ابتدا داستان مجله شارلیابدو و در نهایت با غافلگیری نیروهای امنیتی در ١۵ نوامبر ٢٠١۵ حملات گستردهای در فرانسه انجام شد که ٨٨ نفر کشته شدن. (کل این سلسله حملات و عملکرد دستگاههای امنیتی شباهتهایی با ٩/١١ داشت که در رشته توییت جدا در آینده اشاره میشه)
از طرفی جهادیهای اروپایی در خاورمیانه یکی از نگرانیهای بزرگ کشورهای اروپایی بود. تخمین زده میشه تا می ٢٠١۵، حدود ١٧٠٠ فرانسوی عضو گروههای جهادی بودند. و از حدود ٣٠،٠٠٠ نیروی النصرة، ١/۴ از غرب اروپا آمده بودند.
این نگرانیها و ملاحظات، اروپا رو در مواجه با رژیم سوریه ملاحظهکار تر کرد.
بشار موفق شد دنیا رو قانع کنه که بین رژیم و جهادیها فقط یک حق انتخاب دارن. اقلیت دومیلیونی علویهای سوریه هم حق انتخابی نداشتند، یا با بشار یا در برابرش. در عمل هم تقسیم کار اینگونه بود، روسیه و ایران در غرب سوریه بر آزاد کردن شهرها از دست مخالفین تمرکز داشتند و آمریکا در شرق به مراکز القاعده و داعش حمله میکرد.
بعد از شروع حملات آمریکا به نیروهای جهادی و پخش تصاویر آن، موج جدیدی از پیوستن به بنیادگراها آغاز شد (مشابه تاثیری که تصویر سقوط برجهای دوقلو بر مسلمانان و ترغیبشون به جبهه جهادی داشت که حتی بنلادن هم این تغییر رو پیشبینی نمیکرد.
در حالیکه که قبل ٩/١١ کل نیروهای جهادی جان بر کف القاعده چند صد نفر بودن، بعد از ٩/١١ بافت و ژنتیک و تعداد نیروهای بنیادگرا عوض شد).
در یکی از تحولات مهم، حلب در نیمه دوم ٢٠١۶ به محاصره کامل نیروهای ایرانی و سوری دراومد و حملات گسترده هوایی از جمله بمبهای بشکهای و خوشهای پیوسته ادامه داشت. از ٩بیمارستان منطقه، ٨تا مورد حمله قرار گرفت و تخریب شد و آب و برق هم بر اهالی قطع شده بود.
در نهایت در دسامبر ٢٠١۶ با وساطت سازمان ملل و کوتاه اومدن روسیه، به شرط اینکه که ساکنین کلا تخلیه کنند، بمباران متوقف شد وقاسم سلیمانی فاتحانه وارد حلب شد. در طی این مدت حداقل ٣۵٠٠غیرنظامی کشته شدند. سال ٢٠١٨ پوتین گفت ٢٠٠که سلاح جدید در سوریه امتحان کرده
بعد از روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، واشنگتن تمایل چندانی به دخالت بیشتر در سوریه نداشت.
بعد از حمله شیمیایی به خانشیخون در آپریل ٣ ، ٢٠١٧ که به کشته شدن ٩٠ نفر منجر شد، آمریکا ۵۶ موشک کروز تاماهاک به سمت پایگاه هوایی شیراط شلیک کرد. این حمله از قبل به روسیه اطلاع داده شده بود و در نتیجه اثرگذاری و تلفات چندانی نداشت و پایگاه چند ساعت بعد مورد استفاده قرار گرفت. اما تبلیغات خوبی برای ترامپ در برابر ناتوانی اوباما بود.
تابستان ٢٠١٨ اسامی بخشی از اعدام شدهها توسط دولت سوریه اعلام شد. لیست اسامی بر میانهروها و لیبرالها و فعالین مدنی متمرکز بود. اشخاصی که به گل دادن به نظامیها معروف بودند، و در بین مردم در تجمعات آب و غذا توزیع میکردند. دولت از این انتشار این اسامی نه تنها ابایی نداشت بلکه هدف اول خود رو در سرکوب نشان داد.
و اما همچنان حملات شیمیایی ادامه داره.
▪️ تا امروز دستکم ۴٠٠هزار نفر کشته و ١٢میلیون نفر آواره شدند.
▪️ما در برابر سوریه مسئولیم و به این ملت بدهکاریم. که شاید در آینده هزینه سنگینی برای ما داشته باشه.
این متن از : حامد هاشمی
توصیه میشه.
https://mihan.net/1395/05/24/825/
پایان
منبع اصلی ،کتاب زیر هست.
: ممنون که حوصله کردید و خوندید. سعی کردم کوتاه باشه.
: بدیهیه که همه ماجرا ذکر نشده و جزییات و اتفاقات زیادی ناگفته مونده.
#جارد_دابموند
- بازدید: ۴۳
افزودن دیدگاه جدید